از شمارۀ

حکایت کاغذها و قلم‌ها

دیگرنگاریiconدیگرنگاریicon

به‌رسمِ نوشتن

نویسنده: هنگامه الهی‌فرد

زمان مطالعه:5 دقیقه

به‌رسمِ نوشتن

به‌رسمِ نوشتن

در نوامبر ۲۰۲۰، پس از انتشار مجموعه یادداشت‌های باراک اوباما درباره‌ی وقایع دورانِ ریاست جمهوری‌اش، گفته شد که او تمامی آن ۷۶۰ صفحه را با خودکار و روی ورقه‌های زردرنگ نوشته بوده است. این را خودش هم در کتاب «سرزمین موعود» تایید می‌کند: «من دوست دارم کلماتم را خودم بنویسم؛ تایپ کردن، پیش‌نویس‌هایم را بیش از حد زیبا می‌کند و افکارم را شسته‌رفته‌تر از آن‌چه هست، نشان می‌دهد».

 

تمایل اوباما به نوشتن روی کاغذ واقعی در مقایسه با عادت‌های نویسندگی دیگر نویسندگان خیلی هم عجیب به نظر نمی‌رسد. درحالی که هاکسلی و کرواک و بالزاک محرک اصلی خلاقیت خود را در استفاده از روان‌گردان‌ها و داروهای ضدافسردگی و چه بسا نوشیدن روزانه حداقل ۵۰ فنجان قهوه می‌دیدند، ذهن فریدریش شیلر تنها و تنها با سیب‌های گندیده‌ی مخفی‌شده در کشوی میز کارش به وجد می‌آمد و نه‌تنها قلم شیلر در نبودِ سیب‌های پوسیده‌اش فلج می‌شد، که گویا زندگی‌اش نیز مختل می‌شد. حال چه چیزی در آن بوی ترشِ تعفنِ سیب‌ها ذهن شیلر را قلقلک می‌داد، نمی‌دانیم.

 

چندش‌آورتر از بوی سیب‌های گندیده، اعتیاد کولت به بیرون کشیدن روشمند کک‌ها از پشت سگ محبوبش است. این بانوی نویسنده، شاعر و روزنامه‌نگار فمنیست این کار را تا جایی ادامه می‌داد که قلم خود را برای به حرکت درآمدن بر کاغذ، آماده کند.

 

دن براون، در مقابل، رویکردی متضادی داشت. او برای واداشتن خود به رمزنگاری‌ها و نمادشناسی‌های پیچیده، و پلات‌نویسی‌های فرابشری، با آویزان کردن خفاش‌گونه‌ی خود، هر مانعی را از سر راه ذهن خلاقش دور می‌کرد. براون به رهایی باور داشت. او معتقد بود که باید آرام بود و خود را رها کرد؛ و هرچه بیش‌تر به آرامش برسی، رهاتر خواهی بود.

 

رهایی برای مایا آنگلون نمود دیگری داشت. او هیچ‌گاه نتوانست ذهن خود را در خانه‌اش رها یابد. در عوض، صبح‌ها در هتلی در نزدیکی خود اتاقی اجاره می‌کرد و خدمه‌ی هتل را به خالی کردن دیوارها از تمامی تابلوها و زلم‌زیمبوها وا می‌داشت. سپس روی تخت دراز می‌کشید و آرنجش را تا انتهای تخت پهن می‌کرد و از ساعت شش‌ونیم تا ظهر می‌نوشت و می‌نوشت و می‌نوشت!

 

مصادیق رهایی اما، به عادات غریب براون و آنگلون ختم نمی‌شود. هم‌چنان که تاریخ تحویل اثر نزدیک می‌شد، ویکتور هوگو چاره‌ای نداشت جز این که جامه‌ها بدرد و آن‌ها را به دست پیش‌خدمت پنهان کند، تا مبادا ترک منزل کرده و به کاری جز نوشتن بپردازد. عریانی، تنها نوعی از رهایی بود که هوگو تمرکز نوشتن را در آن می‌یافت.

 

هم‌چنان که جمع کثیری از هنرمندان در جست‌وجوی «رهایی» دست به کارهای عجیب و غریب می‌زدند، ترومن کاپوتی دائماً خود را در بند خرافات محدود می‌ساخت. روزهای جمعه نه اثری را آغاز می‌کرد و نه اثری را به پایان می‌رساند. با دوست و آشنایی که مجموع ارقام شماره‌ی تماس او برابر «سیزده» می‌بود، تماس نمی‌گرفت و هرگز در هتلی با این شماره‌ی اتاق نمی‌ماند. کاپوتی سیگارکش قهاری بود اما هیچ‌وقت بیش از سه ته‌سیگار در زیرسیگاری‌اش نمی‌انداخت و باقی را در جیب کتش نگه می‌داشت. خودش به خرافه‌پرستی‌اش واقف بود و پایانی بر خرافاتش نمی‌دید؛ اما تسلی و آرامشی در پای‌بندی به آن‌ها می‌یافت که کنار گذاشتن‌شان را غیرممکن می‌ساخت.

 

این عادات عجیب همیشه با هدف تحریک قوه‌ی خلاقیت دنبال نمی‌شد. آن‌چنان که جیمز جویس پله‌های ترقی به سمت نابینایی کامل را طی می‌کرد، ناچار بود راه‌حلی برای ادامه‌ی امکان نوشتن نیز بیابد. پس جویس دیده‌هایش را فریب داد. تنها شب‌ها اقدام به نوشتن می‌کرد؛ بر روی تخت‌ش به شکم دراز می‌کشید، مداد آبی بزرگی به دست می‌گرفت و پالتوی سفیدی به تن می‌کرد تا بر کاغذ انعکاس ایجاد کند. این‌چنین، جویس نور سفیدی برای دیدن و نوشتن به خود هدیه می‌داد.

 

جای تعجبی ندارد که این عادات شگرف قدم به دنیای نویسندگان مدرن نیز بگذارد. برای جک کرواک، به تحریر درآوردن سیل افکار ناب و خلاقی که به ذهنش هجوم می‌آورد، هیچ‌گونه توجیهی برای فوت وقت نمی‌پذیرفت. این شد که کرواک اثر معروف خود «در راه» را بر یک رول کاغذ ۱۲۰ فوتی تایپ کرد که با از به‌هم چسباندن تکه‌های کاغذ ماشین تایپ تهیه شده بود. بدین ترتیب دیگر نیازی به جای‌گذاری کاغذ در ماشین تایپ نداشت و سه هفته متوالی -به یاری قهوه و بنزدرین- تنها به نوشتن پرداخت.

 

نسخه‌ی اولیه این اثر، مملو از ماجراجویی‌هایی لذت‌بخش در سفر با قطارهای باری و نشست‌وبرخاست با دوره‌گردها و نوشیدن زیر نور مهتاب، مصداق کاملی از شورِ زندگیِ جوانانه و نقشه‌ی راهی برای نسلی‌ست که عاجزانه در جست‌وجوی حسِ تعلق در این جهانِ متغیر دست‌وپا می‌زنند.

 

شایعاتی هم درباره عادات ادیث سیتول وجود دارد. می‌گویند سیتول عادت داشت تا قبل از شروع به نوشتن، در تابوتی با در باز دراز بکشد. چیزی در آن تاریکی و تنهایی تابوت وجود داشت که شتاب‌دهنده‌ی خلاقیت سیتول بود؛ احساس بودن در تابوت، بوی تابوت یا اتمسفر آلوده‌ی تابوت. حتی شاید سیتول در تابوت خود را به مرگ نزدیک‌تر می‌دید تا بدین ترتیب بتواند خود را زنده‌تر بیابد. با این‌حال او به هیچ عنوان خود را عجیب نمی‌دید.

هنگامه الهی‌فرد
هنگامه الهی‌فرد

برای خواندن مقالات بیش‌تر از این نویسنده ضربه بزنید.

instagram logotelegram logoemail logo

رونوشت پیوند

نظرات

عدد مقابل را در کادر وارد کنید

نظری ثبت نشده است.